1.

بیایم فرض کنیم محیطی که به عنوان یه فرد توش زیست می‌کنیم یه اتاقه، و این اتاق یک سیستم ارتباطی داره که ما با اون با بیرون ارتباط می‌گیریم، همتاهای خودمون، جفتمون، طبیعت، شهر و بلاب بلاب. برایند فکر و تصوری که از دیده‌ها و شنیده‌هامون دریافت می‌کنیم باعث می‌شه یه گازی تو اون اتاق پخش بشه که باعث بشه ما برای مدتی تحت یک نوع توهم باشیم؛ توهم خوشبختی، توهم سرخوردگی، توهم خوشحالی،‌ توهم امیدواری، توهم ناامیدی، توهم افسردگی و خیلی از حس‌های موهومی دیگه. در این صورت چندروزه که تو اتاق من داره گازی پخش می‌شه که باعث می‌شه حالم از همه(به معنای ما هو همه) چیز حالم به هم بخوره، توهمی که بر اثرش شاید چیزهایی رو دوست داشته باشی حتی، اما از عمیق‌ترین دره‌های وجودت ازشون متنفری، بدت می‌آد. خلاصه‌تر این که همه‌چیز تخمی به نظر می‌رسن. جوری که حتی حاضری اون سیستم ارتباطی رو خورد کنی.
چون همیشهء دنیا، حتی اگه زورمون به خودمون، همتاهای زمینیمون و فکرهامون نرسه، زورمون به اون دستگاه ارتباطیه می‌رسه.
گاهی اوقات سعی می‌کنی با تمام وجود به هر ضربی برای خودت احترامی بخری اما می‌بینی این بازارِ احترام فروش‌ها یه بازارِ‌ سودایِ بی‌خاصیت چرته.

نمی‌دونم، شاید هم اون دریچه‌ای که به اتاق من گاز تزریق می‌کنه خراب شده. شاید من بد نگاه می‌کنم به دنیای چرک و مشمئزکنندتون یا شاید هزار تا دلیل دیگه. ولی قول می‌دم یه روز به جای این که بشینم گوشه این اتاق و گریه کنم به حال خودم و منظره‌های کثیفی که از تو اون دستگاه ارتباطی می‌بینم یا این که بزنم اون دستگاه رو بشم، خیلی خود خواسته دنیاتون رو بذارم برای خودتون، بذارم توش بچرید و خوشحال باشید. از خیر شکوه سبلان و دماوند و علم‌کوه بگذرم و گورمو گم کنم جایی که خداتون هم برای رستاخیز احتمالیش نتونه پیدام کنه، بخواد بیدارم کنه و آرامشم رو به هم بزنه.
همینقدر مستأصل از کنش‌‌ها،‌ همینقدر ناامید از واکنش‌ها. بتازونید تو دنیای حال به هم زنِ کمیت‌ها، حتی کیفیت‌‌هم دیگه ارزونیتون اگه البته چشاتون رو یارای دیدنش هست.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها