پر از فکر بودم و مشغول نوشتنش، دوستی پیام داد و زنگ زد و تمام حرف‌ها رو سه ساعت تمام به‌ش گفتم. احتمالاً اگر اون‌ها را همونجا می‌نوشتم موندگارتر می‌شد. شاید سیاهش کردم کاغذ رو بعدا.
داشتم آمبیانسش رو حین نوشتن ضبط می‌کردم، دوست داشتم اون رو هم کنار نوشته‌ها بگذارم که اساساً نوشته‌ای نموند. 
احتمالاً اگر بعداً خواستم اون فکرها رو بنویسم، عنوانش رو بگذارم مرگِ چونی در دنیای معاصر» یا سرانجام نزاع چندی و چونی» یا استعمار کیفیت» یا کمیت؟ چرا و چطور؟». 


[صدا]

 

البته اگه دوستم پیام نمی‌داد احتمالاًچیز دیگه ای از آب درمی‌اومد نوشتنم، مثلاً خودباختگی های یک مهندس کامپیوتر در برابر همتای لندنی‌اش در شرکت توییتر» چون چند دقیقه قبلش این ویدیو زیر رو (که اگه وی‌پی‌انی چیزی روشن داشته باشید میتونید ببینید) چندین بار با دقت دیده بودم. گرچه هیچ بخشی از رؤیاهای من تو این ویدیو حضور ندارن اما عمیقاً من رو به فکر فرو برده بود.

 

البته دلم هم نمیاد موسیقی امروزم رو نشنوید:

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها