من واقعا یادم رفته بود خنده رو، تا امروز، امروز همه چی برای من عوض شده بود، من خنده‌های رم رو از خاطر برده بودم، صداش رو، اینکه چقدر خوبه رم آدمو دوست داشته باشه.
جونی برای نوشتن ندارم، حرف‌هایی هست اما که باید بزنم. حتی اگه همه چیز پاره پاره به نظر برسه.
رم امروز گفت من تنهاییِ بعد از رفتنت رو کشیدم اما تو ظاهرا نمیخواستی بکشی. نمیدونم چرا وقتی باید حرف بزنم قفل می‌کنم، نمی‌دونم چرا نگفتم چرا فکر می‌کنه من نکشیدم؟ چرا تو لحظه همه چیز رو فراموش می‌کنم، چرا نگفتم از روزهایی که سیر از زندگی، همه چیز بی‌رنگ بود، روزهایی که تا امروز روز ادامه داشتن. آره خواستم تنهایی رم رو مرهم بذارم، اما نشد، نم‌یدونم چرا نگفتم که فلانی و فلانی لحظه‌ای هم مرهم نبودن. اسطوره‌ی اینم که بذارم رم از من بدش بیاد، واقعا با ماجرایی که امروز درست کردم از خودم کامل سیر شدم. من تنهایی بعد رم رو کشیدم، کی گفته نکشیدم؟ چرا اصلا اینطور به نظر اومد؟ چرا همه چی درست وقتی می‌خواد درست شه تباه می‌شه؟
چرا همه چی خیلی راحت تموم شد؟ چرا اینکارو کردم؟ من هنوز ‌شو ندارم خودمو بکشم، چون دیدم بالای اون پرتگاه چطور پاهام می‌لرزید، اما بیشتر از این می‌ترسم که بگن کم آورد، مردِ زندگیش نبود. اما کی قبلش دید که مدت‌ها همه‌چیز برام بی‌رنگ بود؟ نرینگیم خواست من رو به هما جا بکشونه اما صدای یه مردی از ته وجودم من رو از این کشیدن نگه‌ می‌داشت من از اون افقی که ترسیم کردم چشم زده‌ام. حالا ام می‌بینی واستادم، واستادم یه جا به هر کی بعد نبودنم می‌خواد بگه مرد نبود، ‌ی زندگی نداشت بفهمونم تلخی زندگی  رو. من امروز از لبِ چشمه‌ی زندگیم تشنه برگشتم. دیگه می‌خوام از چی بترسم؟ قول که یه دفعه باز می‌رم بالا همون پرتگاه اما قبلش به پاهام یاد می‌دم نلرزیدن رو، به روحم یاد میدم مصمم بودن رو. من چی از زندگی می‌خواستم؟ صحبت سرِ رنگه، رنگِ روح زندگی، زندگی من به بی‌رنگی خو گرفت این یه مدت، از همین الان می‌خوام خودم رو بندازم تو سراشیبی‌ای که می‌دونم سرنوشت اون تهش که از حرکت می‌ایستم چه شکله، چه جوره. تو دیدی چه جور شب‌ها نفسم بالا نمی‌اومد که الان انگِ تنهایی نکشیدن بهم می‌زنی؟ ندیدی، ندیدی.
قرص برنجِ من همون صخرست. زندگی من همون رنگی بود که شاید یه روز تو آسمون سرگردون و حیرون دیدیش. به سرانگشتام، به مژه‌هام، به هستیم قسم من به درکی از این ننگینِ زیستن رسیدم که تنها، تنها، تنها، سر یه بزنگاهی خودمو به گا میدم. شاید دیگه تخم‌م نباشه کسی بگه جرأت زندگی نداشت. 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها