دانشکده‌ی کامپیوتر به معنی واقعی غسال‌خونه‌‌ی هنره؛ شاید این که الان باید پایان‌نامه می‌دادم ولی هنوز دارم با سر و خودم بازی می‌کنم همین تقلای بی‌خودم ضد این مرامه. احساس می‌کنم هر جا از این به بعد برم، رسالتی دارم و اون ریدن به ساختار‌های فعلیِ اونجاست، ساختار‌هایی که بعد از هزارانْ لعنتیْ سال تمدن، دستاوردش گشنگی و دریوزگی و خودخواهیه. البته اگه این فکر نیست کردن خودم دست از سرم ور داره؛ دلم می‌خواد به یه گاو هلندی کنم بعد گاوه با یه پستون پر شیر بشینه روم و خفه‌ام کنه.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها